دکتر جواد لاریجانی در گفتوگو با کیهان به مسائل سیاسی کشور پرداخت.
برخی از مهمترین محورهای مطرح شده توسط وی را می خوانید.
* ممکن است تعبیر شود که انقلاب بچه های خود را می خورد اما تعبیر صحیح تر این است که بچه های خودش را جا می گذارد. نه اینکه می خورد. این پروسه پیش می رود و برخی ها جا می مانند.
* برخی از بچه های انقلاب گرایش پیدا کردند به نظام های سکولار و لیبرال. ما افرادی را داشتیم که زندان رفتند، جبهه رفتند و فعالیت های خوبی داشتند اما به تدریج با نظام اسلامی زاویه دار شدند. می گویند حکومت باید سکولار باشد.
* از اواخر دوره دوم ریاست جمهوری جناب آقای هاشمی، حزب کارگزاران شروع به کار کرد و بعد هم حزب مشارکت در دوره موسوم به اصلاحات. ادبیات کارگزاران محدودتر اما مشارکت آشکارتر . مقاله نوشتند که اگر کسی مدعی باشد با نظام اسلامی می توان به پیشرفت رسید، مثل این است که بگوییم با دوچرخه به کره ماه برویم. می گفتند ما بخشی از جریان بین المللی هستیم و باید در آن مندرج باشیم. تا بتوانیم رشد کنیم. یعنی باید بین دو چیز اتخاب کنیم؛ یا کشوری با چارچوب اسلامی که ظواهر دینی دارد اما بویی از پیشرفت نخواهد برد یا یک کشور مدرن که مندرج در نظام جهانی است و خیلی هم پیشرفت می کند و البته اسلام را هم دوست دارد. همین پدیده بود که ادامه یافت و به تخلفات بزرگ در حوادث پس از انتخابات اخیر منجر شد.
* در دوره آقای خاتمی دیدید که بوش شدیدترین مواضع را نسبت به ایران داشت.
* همانطور که آمریکایی ها پیروزی انقلاب 57 را نفهمیدند، عدم توفیق انقلاب های کاریکاتوری را هم نفهمیدند. البته از ظاهرش و ادبیاتش استفاده می کنند. نظام ما ریشه دار و محکم است و این چالش ها را پشت سر می گذارد. البته هر چالشی هزینه های خاص خودش را هم دارد. نفهمیدند که بعد از 30 سال نظام قدرتمندتر از این حرفهاست که آنها فکر می کنند.
* موضع اوباما درباره انتخابات ایران غافلگیرانه بود. یعنی من فکر نمی کردم اینطور وارد شود. از کاندیدایی حمایت کند و بعد هم از تجمعات و آشوب ها .
* تیم سیاست خارجی امریکا در انتخابات اخیر دو گروه شد. یک گروه نئوکانها و لابی اسرائیل که می گفت این انتخابات ایران را بهم می ریزد. برای یک ماه خیابانهایش پر از جمعیت خواهد بود. دولت نمی تواند کار کند. وزارتخانه ها تعطیل می شود. کارمندان می پیوندند. کشور فلج می شود. همه استعفا می دهند. اپوزیسیون قبول نمی کند. قانون اساسی تغییر می کند و رفراندوم می شود. این گزارش را به اوباما دادند.گفتند نمی خواهد با اینها مذاکره کنیم. چند ماه دیگر با حکومتی سر و کار داریم که خودشان دنبال ما می آیند. گروه دیگر که الان در روزنامه های معروف مقاله می نویسند، معتقدند این تئوری خیلی بچگانه بوده و هیچگونه شواهدی از اینکه مردم بخواهند حکومت را عوض کنند، وجود نداشته است. مثال می زدند که به اوباما گفته بودند در روز عاشورا جمعیت آشوبگر 500 هزار نفر بوده اند. یا مثلاً تظاهرات 9 دی که بعد از مراسم رحلت امام(ره) بی نظیر بود را برای او کوچک کردند. خوب این نشان می دهد سیستم آمریکایی در برابر این اغراض چقدر ضعیف است و اینکه اوباما چقدر آدم ضعیفی است که می تواند اینطور آلت دست شود. علایق آنها به این سرمایه گذاری تحلیل های پیچیده ای دارد که نشان قوت آمریکا هم نیست بلکه نشان ضعف اوست.
* در انتخابات آنقدر صدا و سیما به کاندیداها وقت داده بود که وقت اضافه می آوردند. مردم در خیابان ها آزادانه بحث می کردند. بعد از انتخابات هم که حتی وقت اضافه دادند برای رسیدگی به شکایات می گویند برخی از اعضای شورای نگهبان به فلانی گرایش داشته اند. یعنی این آقایان آخرت خودشان را می فروشند که یک نفر دیگر رئیس جمهور شود؟ استدلالشان این است که شورای نگهبان صلاحیت نظارت نداشته چون دو نفرشان گرایش داشته اند. من مثالی می زنم. انتخابات آمریکا را نگاه کنید. در دوره رقابت بوش و الگور. رسماً تقلب کردند. مرجعی که نتیجه انتخابات را مشخص کرد منصوب خود بوش بود اما هیچکس حرفی نزد. همین آقایان داخلی هم صدایشان درنیامد.
* درباره بحث خواص چند نکته باید گفت. اول اینکه خواص ما اشرافی و خانزاده نیستند. پس ارزشمندند. نکته دوم اینکه برخی خواص لغزیدند. مربوط به این جناح و آن جناح هم نیست. اصلاح طلب ها به سمت سیستم و نظام سکولار رفتند. برخی خواص جریان اصولگرا هم اغلب بدلیل برخی دلخوری ها از آقای احمدی نژاد اصل ماجرا را ندیدند. حالا کاری ندارم که این دلخوری ها درست است یا غلط. اما یادمان باشد مسئله اصلی احمدی نژاد نبود. این فتنه اصل انقلاب و نظام را نشانه رفته بود.
* بحث دیگر اینکه نظام هم باید خواصش را حفظ کند. ببینیم دنیا چه می کند. مثلاً سیا در آمریکا هر چند ماه یکبار به خواصش گزارش می دهد. خواص احساس می کنند زیر چتر نظام هستند. مورد توجه هستند. ما این کار را نداریم و ضربه می خوریم. مثلاً شخصیتی مثل آقای هاشمی با آن سوابق درخشان که جزء نوادر است خود ایشان هم نگهداری می خواهد.
من اگر جای آقای احمدی نژاد بودم بعد از پیروزی حتی اگر آقای هاشمی بداخلاقی هم می کرد هر چند وقت یکبار به او سر می زدم. نظام حکومتی را موظف می کردم به ایشان گزارش دهد. اینها من به عنوان نمونه می گویم. باید عبرت بگیریم. اگر نگهداری کنیم این لغزش ها کاهش می یابد. البته باید عادت کنیم افراد را محترم بشماریم اما مخالفشان هم باشیم. لازم نیست حتماً به حرفشان گوش کنیم و بر آن اساس عمل کنیم.
من با برخی خواص که حرف می زنم و می گویم چرا موضع نمی گیرید، می بینم دلخوری دارند. البته این استدلال نمی شود و بهانه است اما باید این بهانه را هم از میان برداشت.